پابند کفشهای سیاه سفر نشو
یا دست کم بخاطر من دیرتر برو
دارم نگاه می کنم و حرص می خورم
امشب قشنگ تر شده ای، بیشتر نشو
کاری نکن که بشکنی اما شکسته ای
حالا شکستنی ترم از شاخه های مو
موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو
به به مبارک است: دل خوش، لباس نو
دارند سور وسات عروسی می آورند
از کوچه های سرد به آغوش گرم تو
هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر
مجبور که نیستی بمانی… ولی نرو